دردهای من

جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم

دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است.

من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده ی سرودنم
درد می کند

انحنای روح من
شانه های خسته ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است.

این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنه ی لجوج

+ قیصر امین پور

پست موقت: سوال اینستایی

تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است

نامه ای به گذشته (یک نامه خیییییلی طولانی!)

ی ,های ,بی ,دلم ,نیستندتا ,دردهای ,بی پناهی ,پناهی دلم ,گاه بی ,دلم شکسته ,دردهای من

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کسب و کار کوروش کبیر روزنگار تیردُخت گوناگون آمد نصب پکیج دیواری در شیراز-فلاح زاده بهترین دوره های آموزش برنامه نویسی آنلاین علوم ششم dreams comes true دبیرستان شاهد ولایت